چرا کشور بوتان طی 32 سال پیشرفت بسیار چشمگیری داشت؟ و چرا کشور ما عقب ماند؟
سال 1972 شخصی به نام جیگمه سینگه وانگچوک پادشاه کشور بوتان شد. ایشان جای پدرش را گرفت و پادشاه کشور شد. وقتی روی کار آمد، همان روز اول، یک سخنرانی کرد و خطاب به مردم بوتان گفت:"من معتقدم که میزان پیشرفت یک کشور به تولید ناخالص ملی اش نیست، این خطاست که تولید ناخالص ملی را میزان پیشرفت یک کشور می گیرند. من از امروز می خواهم « خشنودی ملی» را ملاک پیشرفت کشور بگیرم و تاملی که کرده ام این است که خشنودی ملی به 4 عامل بستگی دارد." او اسم این ارکان را ارکان خشنودی انسان گذاشت و گفت باید این 4 رکن را محور امور کشور قرار دهیم و کشورمان را براساس این ارکان ادامه دهیم:
- 1. رکن اول حکومت دموکراتیک و آزاد بود و بعد هم دقیقا می گفت دموکراتیک بودن و آزاد بودن هم باید به احوال انسان ها قابل ترجمه باشد. اینکه حکومتی دموکراتیک هست یا نه را باید از شهروندان جامعه پرسید، نه اینکه بگویند چیزی در جایی هست و شما از آن بی خبری! کشورمان دارد با قدرت و شوکت و عظمت و حکمت چهار نعل می تازد، ولی خودتان دارید روز به روز مچاله تر می شوید.
- 2. ما می خواهیم اقتصاد کشورمان را پیشرفت دهیم، اما پیشرفتی که دو ویژگی داشته باشد؛ اولا فقط بر مبنای انصاف باشد(پیشرفت منصفانه)، ثانیا این پیشرفت، ثابت و یکنواخت باشد، نه اینکه یک سال بالا برویم، دو سال پایین بیاییم! این بالا پایین ها شهروندان را از پا می اندازد. بشر باید یک پیشرفت ثابت و رو به جلو داشته باشد.
- 3. سوم این که ما باید محیط زیست مان را سالم نگه داریم و بنابراین در کشورمان اجازه نمی دهیم برنامه ای که بیش از 60% جنگل ها را از بین می برد، اجرا شود. هر چه صنعت هم بگوید 60% از کشور ما باید جنگل بماند. ما فقط در 40% از خاک کشورمان هر کار بخواهیم می توانیم بکنیم. 60% باید همان حالت جنگل انبوهش را حفظ کند.
- 4. چهارم هم این که ما یک فرهنگ بودایی داریم که یک عناصر نامطلوب در آن راه پیدا کرده است. اما 25 عنصر مثبت دارد. ما این 25 تا عنصر را می خواهیم در تک تک فرزندانمان رشد دهیم. عاشق فرهنگ بودایی هم نیستیم، فقط عاشق این 25 عنصر خوبش هستیم.
این شخص اولین کاری که کرد گفت برای این که این 4 رکن حاصل شود من باید به عنوان حاکم هر تکه از قدرتم را به نهادی واگذار کنم. مثلا یک پارلمان درست کرد و قدرت قانون گذاری اش را به آن واگذار کرد. همچنین قدرت های دیگرش را به نهادهای دیگر واگذار کرد. در سال 1984، یعنی 21 سال بعد، ایشان چون پیر شده بود به نفع پسرش کناره گیری کرد و به زندگی شخصی اش پرداخت و پسرش بعد از او همان روش پدر را ادامه داد.
سازمان ملل متحد در سال 2004، یعنی 32 سال بعد از به حکومت رسیدن این پدر و پسر، یک ارزیابی از کشور بوتان انجام داد. این ارزیابی مطلقا ارزیابی دولت یا ملت بوتان نبود. گروهی از کارشناسان بین المللی از طرف سازمان ملل مامور شدند که بروند و ببیند بوتان در چه وضعیتی ست. نتیجه این شد که درآمد ناخالص سرانه شان از هند بیشتر شده بود. امید به زندگی از 43 به 66 رسیده بود. میزان مرگ و میر کودکان از 163 نفر در 100 هزار نفر به 40 نفر در 100 هزار نفر کاهش یافته بود. میزان سواد از 10 درصد سال 1972 به 66 درصد افزایش یافته بود. مدارس و کلینیک ها به حدی فراوان شده بود که بسیاری از آنها دانش آموز و بیمار نداشتند!
نکته مهم این که در بوتان سالانه بین 7 تا 8 خودکشی اتفاق می افتد. مصرف قرص های اعصاب در این کشور از همه جای دنیا پایین تر است. برای این که آمدند خشنودی را ملاک قرار دادند، نه 4 عدد را در هم ضرب کنند و بگویند این ملاک پیشرفت شماست!
در کشور ما می گویند این درآمد ناخالص ملی تان است، ولی اصلا ما نمی فهمیم درآمد ناخالص ملی چیست، ما فقط می فهمیم که حالمان بد است، همین. حوصله نداریم، افسرده ایم، با هیچکس حرف نمی زنیم، از همه طلبکاریم. اما درآمد ناخالص ملی مان چه شده است؟ این چه عددی ست؟!
مصطفی ملکیان